کد قالب کانون فصل سوم : از ولادت تا بعثت پيامبر اكرم (ص)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 468
بازدید دیروز : 37
بازدید هفته : 536
بازدید ماه : 14819
بازدید کل : 41574
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : جمعه 29 مهر 1402

معرفی آثار ادبی در وصف مبعث پیامبر اکرم(ص) | جهان نبود و تو بودی نشانه خلقت | تو آمدی به جهانی که عشق را کم داشت

نامها و لقبهاى پيامبر اكرم (ص)

در قرآن كريم از پيامبر اسلام با دو نفر با دو نام محمد و احمد و چندين صفت يا لقب ياد شده است : رسول ، نبى ، خاتم النبيين ، داعى ، شاهد، سراج ، مدثر، مزمل ، بشير، نذير و مانند آنها.
نام مبارك محمد در چهار مورد از قرآن كريم آمده است ؛ نخست :

ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليما(69)
محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست ، ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است و خدا همواره بر هر چيزى داناست .
سه مورد ديگر: سوره آل عمران ، آيه 144، سوره محمد، آيه 2 و سوره فتح ، آيه 29.
اين نام در ميان عربها مشهور نبود و پيش از اسلام (ص) در ميان عربها كسى به نام محمد شناخته نشده است ؛ جز چند نفر كه پدرانشان خبردار شده بودند كه در حجاز پيامبرى بدين نام مبعوث خواهد شد و زمان او نزديك شده است . و آنها عبارت بودند از: محمد بن سفيان بن مُجاشع ، محمد جَشمى ، محمد الاُسيّدى ، محمد الفُقيمى .(70)
به گفته مورخان در دوران حاملگى آمنه بنت وهب (مادر پيامبر) به او الهام شده بود كه نام فرزند خود را محمد بگذارد و او در همان دوران نورى را ديده بود كه از او بيرون آمد و به وسيله آن كاخهاى بُصرا در شام ديده شد.(71) ابن هشام مى گويد: وقتى آمنه فرزندش را به دنيا آورد كسى را به دنبال عبدالمطلب فرستاد تا كودك را ببيند. وقتى عبدالمطلب آمد آمنه آنچه را كه در دوران باردارى ديده بود به او گفت ؛ از جمله اينكه به او فرمان داده شده كه كودك را محمد نام گذارى كند.(72)
بنابراين ، انتخاب نام محمد يك امر الهى بود و در روايتى از پيامبر خدا (ص) درباره دو نام محمد و احمد نقل شده كه فرمود: بدان سبب محمد ناميده شدم كه در زمين ستوده ام ؛ اما احمد، چون در آسمان پسنديده ام .(73) شايد منظور از اينكه آن حضرت در آسمان احمد نام دارد اين باشد كه اين نام در وحى بر پيامبران پيشين آمده است ؛ همان گونه كه در قرآن كريم نام احمد براى پيامبر اسلام (ص) در يك مورد از زبان عيسى بن مريم نقل شده و آن هنگامى بود كه مسيح آمدن پيامبرى پس از خود را به نام احمد به حواريون مژده داد.

وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبين (74)
و هنگامى كه عيسى پسر مريم گفت : ((اى فرزندان اسرائيل ، من فرستاده خدا به سوى شما هستم ، تورات را كه پيش از من بوده تصديق مى كنم و به فرستاده اى كه پس از من مى آيد و نام او ((احمد)) است بشارتگرم .)) پس وقتى براى آنان ، دلايل روشن آورد، گفتند: ((اين سحرى آشكار است .))
پيامبر اسلام در زمان خود به دو نام احمد و محمد معروف بود و نام احمد در شعر شاعرانى كه آن حضرت را ستوده اند بارها آمده است .
چندين نفر از پيامبران پيشين داراى دو نام بودند كه در قرآن هر دو نام آنها ذكر شده است . يعقوب و اسرائيل ، يونس و ذوالنون ، عيسى و مسيح .
در انجيل هاى كنونى كه در دست است ، هرچند به نظر ما تحريف شده اند، اشارات روشنى درباره بشارت حضرت عيسى به آمدن پيامبرى به نام احمد وجود دارد. در انجيل يوحنا، باب 14، جمله 16، و باب 15، جمله 26، و موارد ديگر، مسيح از آمدن تسلى دهنده اى پس از خود خبر داده و پيروانش را به اطاعت او دعوت نموده است . بر طبق تحقيق زبان شناسان ، ((تسلى دهنده )) در انجيل فارسى ترجمه كلمه ((فارقليط)) عبرى است كه به معناى ستوده يا همان احمد است .(75)

دوران كودكى پيامبر اسلام (ص)

نخستين موضوع در دوران كودكى پيامبر (ص) كه قرآن بر آن تاءكيد دارد يتيم بودن آن حضرت است . هنگامى كه مادرش آمنه بنت وهب به او حامله بود، پدرش عبدالله بن عبدالمطلب از دنيا رفت و مادرش نيز در پنج يا شش ‍ سالگى آن حضرت در محلى به نام ((ابواء)) در نزديكى مدينه از دنيا رفت و بدين گونه آن حضرت از داشتن پدر و مادر محروم گرديد.
هر چند يتيم شدن يك كودك و محروميت او از مهر پدر و مادر، سخت ناگوار است ، براى روحهاى بزرگ چنين محروميتهايى بسيار سازنده است .
امام صادق (ع) فرمود: ((همانا خداوند متعال پيامبرش را يتيم كرد تا اطاعت هيچ كس بر گردن او نباشد.))(76) امام رضا (ع) فرمود: ((يتيم بودن پيامبر براى آن بود كه حق هيچ مخلوقى بر گردن او نباشد.))(77)
خداوند در قرآن با يادآورى يتيم بودن پيامبر تاءكيد مى كند كه خداوند خود سرپرستى او را به عهده گرفت و به او پناه داد:

أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوى (78)
مگر نه تو را يتيم يافت ، پس پناه داد؟
خداوند اين حالت را به عنوان نعمت خود به پيامبرش ياد مى كند و به راستى چه نعمتى بالاتر از اينكه كسى بدون واسطه در سرپرستى خداوند قرار گيرد و در پناه او باشد اين نوعى سرپرستى خاص بود و گرنه همه انسانها و موجودات در سرپرستى و قيوميت عام خداوند هستند. در روايتى از پيامبر خدا (ص) نقل شده كه فرمود: ((ادبنى ربى فاحسن تاءديبى : تاءديب مرا پروردگارم به عهده گرفت و نيكو تاءديبم نمود.))(79)
در ادامه همين آيه از دو حالت ديگر پيامبر كه نظير حالت يتيمى است ياد مى شود:

وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى (80)
و تو را سرگشته يافت ، پس هدايت كرد؟
منظور از سرگردانى پيامبر حالت سرگشتگى ويژه افراد يتيم است . آن حضرت به عنايت پروردگار به خوبى آن مرحله را پشت سر نهاد و چنان نشد كه يتيمى و سرگشتگى باعث گمراهى او و رفتن به دنبال باطل باشد يا كارى كند كه مايه شرمسارى او در بزرگسالى باشد. اين است كه بعدها كه به پيامبرى مى رسد سابقه درخشان زندگى خود را به مشركان يادآورى مى كند:

ِ فَقَدْ لَبِثْتُ فيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُون (81)
قطعا پيش از [آوردن ] آن ، روزگارى در ميان شما به سر برده ام آيا فكر نمى كنيد؟
آنگاه مى فرمايد:

وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى (82)
و تو را تنگدست يافت و بى نياز گردانيد؟
شايد اين جمله اشاره به آشنايى و ازدواج پيامبر خدا با خديجه باشد. خديجه بانويى ثروتمند بود و پيش از ازدواج با پيامبر، آن حضرت را امين اموال تجارى خود كرده بود و پس از ازدواج هم تمام ثروت خود را در اختيار آن حضرت گذاشت و پيامبر پس از بعثت از اين ثروت در راه تبليغ اسلام استفاده مى كرد. پيامبر پس از خديجه همواره از وى به نيكى ياد مى كرد و مى فرمود: او در حالى مرا تصديق كرد كه مردم تكذيب مى كردند و او در حالى كه مردم مرا محروم مى كردند با مال خود با من مواسات مى كرد.(83)

پيامبر درس نياموخته

پيامبر خدا در دوران كودكى و جوانى هرگز نزد استادى درس نخواند و خواندن و نوشتن نياموخت و اين شايد يكى از عنايتهاى خاص خداوند بود كه وقتى آيات بلند قرآنى را بر مردم بخواند، كسى نپندارد كه او اين مطالب را از پيش خود ساخته يا از كتابها آموخته است . گفته اند در آن زمان در تمام قريش تنها هفده نفر بودند كه خواندن و نوشتن مى دانستند.(84)
در چندين آيه پيامبر خدا ((اُمى )) خوانده شده و او كسى است كه درس نخوانده و از كتاب و قلم بيگانه است . ((امى )) برگرفته از ((ام )) به معناى مادر است ؛ يعنى بر اصل ولادت خود از مادر باقى مانده و چيزى نياموخته است . به اعتقاد برخى از ((امت )) است ؛ يعنى مردم عادى كه خواندن و نوشتن نمى دانند:

فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذي يُؤْمِنُ بِاللّه (85)
پس به خدا و فرستاده او - كه پيامبر درس نخوانده است كه به خدا ايمان دارد - بگرويد.

هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُم ...(86)
اوست آن كس كه در ميان بى سوادان فرستاده اى از خودشان برانگيخت .
بعضى گفته اند اُمى نه به معناى درس نياموخته بلكه به معناى اهل مكه است . چون يكى از نامهاى مكه ((ام القرى )) است و در نسبت به آن امّى گفته مى شود؛ ولى اين سخن نادرست است . زيرا اولا بر طبق قاعده ادبى در نسبت به يك اسم عَلَم مركب كه از دو كلمه تشكيل شده كلمه دوم در نظر گرفته مى شود. بنابراين در نسبت به ام القرى بايد قروى گفته شود. دوم : در قرآن به كسانى از يهود كه سواد نداشتند امّى گفته شده است ، در حالى كه آنان اهل مكه نبودند:

وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاّ أَمانِي (87)
و [بعضى ] از آنان بى سوادانى هستند كه كتاب [خدا] را جز خيالات خامى نمى دانند، و فقط گمان مى برند.
اگر آن حضرت خواندن و نوشتن مى دانستند پيروان باطل درباره حقيقت او و آياتى كه مى خواند ترديدهايى مطرح مى كردند قرآن در اين باره مى فرمايد:

وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون (88)
و تو هيچ كتابى را پيش از اين نمى خواندى و با دست [راست ] خود [كتابى ] نمى نوشتى ، و گرنه باطل انديشان قطعا به شك مى افتادند.
از نظر تاريخى هرگز رخ نداد كه پيامبر در طول عمر خود چيزى بنويسد. او براى نوشتن قرآن يا نامه ها و پيامهاى خود نويسندگانى ويژه داشت حتى در مواردى نقل شده كه كاتب آن حضرت چيزى را نوشته و كلمه اى مورد اختلاف واقع شده و حضرت فرموده دست مرا روى آن كلمه بگذاريد؛ مانند پيمان نامه ميان او و بنى ثقيف درباره ربا كه بايد بنى ثقيف از آن پرهيز مى كردند. چون در اين باره اختلاف شد حضرت فرمود: دست مرا روى آن كلمه (ربا) بگذاريد. وقتى گذاشتند آيه مربوط به حرمت ربا را تلاوت نمود و آن را پاك كرد.(89)
همچنين در صلح حديبيه كه على بن ابى طالب (ع) صلح نامه ميان پيامبر و مشركان را نوشت مشركان به نوشتن عبارت ((رسول الله )) در كنار محمد اعتراض كردند و گفتند: بايد اين عبارت پاك شود، ما محمد را پيامبر نمى شناسيم . على (ع) گفت : من نمى توانم اين كلمه را پاك كنم . پيامبر فرمود: انگشت مرا روى آن كلمه بگذار تا من خودم پاك كنم .(90)
از طرفى مى دانيم كه در روزهاى آخر عمر پيامبر (ص) وقتى آن حضرت در بستر بيمارى بود و گروهى از اصحاب هم نزد او بودند، فرمود: كاغذ و قلمى بياوريد تا چيزى بنويسم كه پس از من هرگز گمراه نشويد. يكى از حاضران از اين كار جلوگيرى كرد و با جسارت تمام گفت : او هذيان مى گويد!(91)
بعضى اين رويداد را دليل بر آن دانسته اند كه پيامبر خود مى توانست بنويسد؛ در صورتى كه اين امر هرگز نمى تواند دليل آن باشد چون هدف پيامبر نوشته شدن وصيت نامه بود و بر طبق معمول آن را يكى از كاتبان مى نوشت و اينكه نوشتن را به خود نسبت مى دهد بدان سبب است كه بزرگان معمولا كار كارگزاران را به خود نسبت مى دهند.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: تاریخ اسلام
برچسب‌ها: تاریخ شناسی